نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

اولین ها..............

1390/12/10 من اولین مروارید آسیارو به دریای دهانم دعوت کردم.مامانم میگه دیگه واقعا به جمع کباب خورا پیوستی اولین دندون آسیا م ازفک بالایی والبته سمت چپم رخنمایی کرد. یکی دیگر از عجایب دندونی محمدرهامی: من این بارم یه تنوع دیگه توی دهانم ایجاد کردم واز دندونای آسیام خواستم که زودتر از نیشهام بیرون بیان . اولین تنوع عجیب دنونی منو یادتون میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   1390/12/11 من حدودای ساعت 20تا 21امروز که پنجشنبه هم بود یه بازی جدید یاد گرفتم اگه گفتید چی بود؟؟ من برای اولین بار چند قدمی رو بین دایی و پدرجون بدون تکیه گاه وکمک راه رفتم وهمه ومخصوصا خودم خیلی خیلی شاد شدم .هوراااااااااااااااااااااا بین خ...
23 اسفند 1390

من و ماکارانی

١٣٩٠/١٠/١٧ اولین ماکارانی خوری مستقل من                                                    1390/11/23 دومین ماکارانی خوری مستقل من: حرفه ای تر شدم نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به نظر خودم کلی پیشرفت داشتم نظر شما چیه؟؟؟؟؟؟؟ من کلا به خوردن علاقه ای ندارم وبیشتر عاشق ریخت وپاش غذا هستم.   خوب .حالا با این دو تا انگشت ماکارانیها رو هل میدم توی دهنم.هوم ..........به ب...
7 اسفند 1390

به به ..............اولین خوراکی غیر مجاز

١٣٩٠/١١/٢٩ من برای اولین بار خونه دایی مامانم طعم عالی پفک رو تجربه کردم البته دور از چشم مامان سمانه. تقصیر پدر جونمه دیگه رفت بیرون وپفک موتوری خرید خوب منم دلم میخواد دیگه................ پدر جون وبقیه دوستان حواستون باشه مامانم منو نبینه ها. واییییییییییییییییییییییییییییییییی واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مامانم داره میاد سمتم................................     بهتره سریع همشو بذارم توی دهنم.....     وای خدای من موفق نشدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مامان گلم دلت میاد اینو ازم بگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   مامانی این نگاهها یعنی چی؟یعنی اجازه دادی واقعا؟...
6 اسفند 1390

مروری بر خاطرات نیمه دوم بهمن ماه1390

    این مامان سمانه عاشق من و عکسها وخاطرات منه ،فکر کنم تا تولد سال بعدم هر چند تا پست یک بار یه دونه از این مرورا داشته باشیم. من توانایی دارم که مدت طولانی و باسرعت بالا شصت پامو برقصونم وامروز به مناسبت پایان یک سالگیم این کارو کردم. اززبون مامان وبابای گلم: واینم پاهای کوچولوی فرشته ماکه 5ساعت و55دقیقه است که قدم در دومین سال زندگی زمینی گذاشته. من در آستانه تولدم مریض شدم وبه قول دکترم خروس توی گلوم گیر کرده وکاملا بی اشتها شدم ولی ناگهان دلم خواست طعم نون وماست رو تجربه کنم. وقتی من مریض میشم مامانم از من مریضتر میشه یعنی دایم گریه میکنه و حوصله هیچ کاری رو هم نداره تیپ من واوضاع خونمون یکی...
6 اسفند 1390

جالب انگیزهای دی ماه 1390

      من عاشق نون هستم....... درتاریخ1390/10/05من به سمت سفره یورش بردم ویک عدد نان لواش شکار کردم و ............. اینم نتیجه کارم 1390/10/10 باکمک میز ایستادم ویک عدد خیار برداشتم وفرار کردم اخه مامان سمانه ازم میگیره ورندش میکنه ولی من اینجوری بیشتر دوست دارم .دوست دارم مثل بزرگترا بخورم. بذار قایمش کنم تا ازم نگیرنش آخ جون خوردن خیار وتماشای پیام بازرگانی مامانی چرا ته خیارو نخورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تلخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون خرسی رو بدین لطفا به من، اخه اونم عاشق خیاره بفرمایید خیار خرسی جونم ١٣٩٠/١٠/١٧ اول با یک انگشت فشارش میدم تا طبق همه آزمایشهای محمد...
6 اسفند 1390

اتفاقات مهم پنجم بهمن ماه (با تاخیر)

در این روز مهم مامانی برای سومین بار ولی با شرایطی متفاوت منو پیرایش کرد هوراااااااااااااااااااااااااا تفاوتها: من خواب نبودم یعنی اولش بودم ولی بعدش بیدار شدم ودر هوشیاری کامل شاهد حمله قیچی وشونه به موهام و........................................... فاجعههههههههههههههههههههههههههههههههه اس موهام خورد میشن ومیریزن پایین ،من نمیدونستم پیرایش اینطوریهههههههههههه.من فقط بعدش تغییرمو توی آینه میدیدم واز همه تبریک میشنیدم ،آخه این وضعیت چه تبریکی داره............... آدمای این کره خاکی چه سر خوش ودل خجسته هستن واسه هر بهانه ای شادباش به هم دیگه میگن ما فرشته ها که احتیاجی به اصلاح وتبریک شنیدن نداریم(یادم نبود حدود یک ساله که زمینی شدم هه...
6 اسفند 1390

واکسن یک سالگی شیر مرد ایران زمین

١٣٩٠/١١/٢٥ امروز ساعت8:30بامامان وبابایی رفتیم درمانگاه تا من واکسن یک سالگیمو بزنم وکاری کردم که همه بیشتر عاشق صبوریم بشن................................. خانوم الهام جوشقانی که تاحالا تمام واکسنهامو زده زحمت این یکی رو هم کشید و من بعد از تموم شدن فقط گفتم ((((((((    ا     )))))))) خیلی واکسن خوبی بود با بقیه واکسنا فرق داشت: 1-به جای ران پا به دست تزریق شد. 2-همون روز به مدت 3روز متوالی تب نکردم. 3-جاشم به کمپرس گرم وسرد احتیاجی نداشت .(از این کار بیزارممممممممممممممم) 10-4روز بعد توی کمرم و کمی هم شکمم چند تا دونه ریخت بیرون همیننننننننننننننننننننننننن..... گزارشی از روند رشدم........
6 اسفند 1390
1